اولین تجربه های مهرسایی
همش قرار نیست اولین های پارسایی باشه بعضی وقت ها هم اولین های مهرسایی میشه حالا این اولین تجربه خوابیدن در اتاق خودم بود. ازون جایی که پنجشنبه شب خواب بد دبدم و تا صبح دست های مامان رو گرفته بودم. صبح هم خیلی کسل از خواب بیدار شدم و صبحونه هم نخوردم و کفتم دلم درد میکنه هی تا ظهر همینجوری بودم که دیگه مامان برام نبات داغ درست کرد ویه خورده بهتر شدم ظهرم به مامان گفتم میشه شب خونه مامان جون بمونیم مامان هم بیخبر گفت باشه اشکالی نداره بعضی شبا که بابا ماموریت میره میتونیم خونه مامان جون بمونیم. بعد دوباره گفتم نمیشه خونمون رو بفروشیم بریم خونه مامان جون زندگی کنیم یا میگفتم مامان تو که دختر مامان جونی باید شب پیش مامانت بمونی این شد که مامان م...
نویسنده :
مهرسا
10:10